بهترین

بهترين روزهاى كنار هم بودن
سر تا سر اتاق را رختخواب پهن مى كرديم
و رديفى مى خوابيديم خواب كه نه
تا صبح صداى خنده هامون كل
حياط را پر میكرد اصلا آدم استرس
و فكر و خيال را فراموش مى كرد
صبحونه و ناهار و شام رو
تو ايوان می خورديم چه لذتى داشت
چقدر دوست داشتم اين خانه و آرامشش
تو زندگيم هميشگى بود ولى مى دونستم
كه نيست و بايد با خاطراتش زندگى كنيم.

#ڪلبہ_مهربانی🌱
#دخترے_از_جنس_خورشید☀️
دیدگاه ها (۸۳)

میخواهم

استادی

موضوع انشا

دنج ترین

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط